maandag, oktober 30, 2006
اومدم حالتو بپرسم خدا !!!! من که مثل تو بي معرفت نيستم هنوز يادم نرفتي گر چه کم کم داري يادم ميري کم کم اسمت هم داره از يادم ميره اگه از يادم بري نميدونم چي بايد صدات کنم گر چه مدت طولاني باهت قهرم ديگه هم صدات نميزنم چون مثل هميشه هم کر شدي هم کور شدي نميبيني نميشنوي ولي مهم نيست چون ديگه واسم عادي شده اگه باهت حرف ميزنم فقط و فقط واسه دل خوشي خودمه که الکي به خودم اميد بدم که به يادمي ولي ميدونم نيستي ميدونم اصلاً منو يادت نيست نه ميشناسي نه ميشنوي نه ميبيني نه هيچي خوبه نه که صدات نميزنم از دستم راحتي ديگه قبول کردم که وجود نداري ديگه باورم شده,خيلي دوست داشتم صدام رو ميشنيدي ولي فايدهاي نداره اين هم بدون اين آخرين باري که باهات حرف ميزنم ديگه هم حالتو نمي پرسم ميشم عين خودت ...
AVID